شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۷ - ۱۷:۰۹
۰ نفر

مهدی خسروانی: سنجشگرانه اندیشی (یا «تفکر نقدی» یا «تفکر نقادانه» یا «تفکر انتقادی») مجموعه مهارت‌ها و فنونی است که به فرد اندیشنده کمک می‌کند تا از خطا مصون بماند.

و چه درهنگام سنجشگری (یا نقد) اندیشه‌های دیگران و چه در هنگام خلق اندیشه یا پاسخ یابی پرسش‌ها، از بهترین مسیر به سمت هدف اندیشیدنش حرکت کند.

البته از سنجشگرانه اندیشی تعریف‌های متعددی ارائه شده، اما این تعریف دست کم به‌عنوان یک تعریف مقدماتی می‌تواند به کار بیاید. سنجشگرانه اندیشی،  هم دارای وجه سلبی است و هم دارای وجه ایجابی. در این مقاله کوشیده شده تا  معرفی‌ای ساده و ملموس از این موضوع به دست آید. لذا مقاله حاضر به وجه سلبی سنجشگرانه اندیشی اختصاص دارد؛ یعنی تشخیص خطاهایی که افراد در اندیشیدن و قضاوت خود مرتکب می‌شوند.

کسانی که با نحوه سنجشگری (یا نقد) اندیشه‌ها در رسانه‌های گوناگون، یا نحوه تضارب اندیشه‌ها در کشور ما آشنایی دارند حتما بسیار خوانده‌اند یا شنیده‌اند که گوینده  یا نویسنده منتقد می‌کوشد با نشان دادن ضعف‌های شخصیتی یا فساد اخلاقی یک صاحب‌نظر و یا برملاکردن وابستگی سیاسی یا اقتصادی او به فلان گروه یا شخص اعتبار دیدگاه‌هایش را زیر سؤال ببرد.

در سنجشگرانه اندیشی به این کار مغالطه موافق بد (bad company fallacy)گفته می‌شود، یعنی اینکه وقتی با دیدگاهی مخالفیم به جای کوشش در جهت نشان دادن ایراد‌های خود آن دیدگاه که طبعا مستلزم مقداری زحمت فکری است، با مطرح کردن ضعف‌های شخصیتی یا فساد اخلاقی یا وابستگی سیاسی طراحان یا حتی طرفداران دیدگاه مذکور، کاری کنیم که مخاطبان اصلا آن را جدی نگیرند یا از ابتدا با دید منفی به سراغ آن بروند. البته این مغالطه غالبا زمانی به کار می‌رود که مخالفان یک‌نظریه‌‌ یا عقیده اساسا توان مقابله استدلالی با آن را ندارند یا با علم به درست بودن آن و صرفا به خاطر تعلقات شخصی‌شان، پذیرش آن را خوش نمی‌دارند.

مثالی دیگر از مفهومی دیگر: آیا گروه سیاسی‌ای را سراغ دارید که پس از شکست در انتخابات یا مواجه شدن با انتقاد و اعتراض صریحا بپذیرد که در عملکرد یا موضع‌گیری‌هایش ایراد اساسی وجود داشته است؟ اگر سراغ دارید ما را نیز از آشنایی با آن محروم نکنید. این در جوامع غربی و  روند سیاسی آنها به وضوح قابل مشاهده است مثل این که یک گروه سیاسی که در انتخابات چند سال قبل شکست خورده، این بار با توسل به ابزارهای غیردمکراتیک به یک پیروزی قاطع دست می‌یابد و پس از آن به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویی به راستی مردم اکنون قدر آنان را شناخته و به فریبکاری و ضعف رقیب پی برده‌اند و طی یک حماسه تاریخی،  غبار غربت از چهره حقیقت زدوده‌(!) و آنان را چونان فرشته نجات به گرمی در آغوش فشرده‌اند! آیا این تصور خیالی واقعیت دارد؟ من و شما خوب می‌دانیم که واقعیت ندارد.

پس چه چیزی طرفداران گروه ظاهرا غالب یا حتی کسانی را که خودشان شرایط دمکراتیک را بر هم زده‌اند، وامی‌دارد که چشم بر واقعیت آشکار ببندند و تصویری خیالی را به جای تصویر واقعی برگیرند؟ پاسخ این پرسش یکی دیگر از مفاهیم سنجشگرانه اندیشی است؛ آرزویی اندیشی (wishfull thinking).

آرزویی اندیشی یعنی باور به درستی یک گزاره صرفا به این خاطر که مایلم یا آرزو دارم که آن گزاره درست باشد. بدون تردید برای آن گروه سیاسی‌ای که از ایشان صحبت شد، بسیار دلنشین است که گزاره «قدرت حق ماست و اکنون مردم حق ما را به ما پس داده‌اند» صادق باشد و به همین علت (نه به همین دلیل) آن را درست فرض می‌کنند. اگر ایشان مقهور آرزویی اندیشی نمی‌شدند و اندکی در مورد این گزاره تامل می‌کردند، اولا خود را به راحتی صاحب حق نمی‌دانستند و ثانیا مرتکب خلط برخی/ همه
 (some/all confusion) نمی‌شدند و درصد اندکی از مردم را کل آنها نمی‌پنداشتند. البته قضیه همواره به این سادگی نیست و مکانیسم قدرتمند مذکور معمولا به شکل‌های بسیار ظریف تری عمل می‌کند. روان‌شناسان دین، ایمان دینی را نوعی آرزویی‌اندیشی می‌دانند.

و اما آخرین مورد از مفاهیم سلبی سنجشگرانه‌اندیشی که به‌عنوان نمونه می‌آورم، ژرف نمایی (pseudo-profundity) است. این جملات را در نظر بگیرید: «معرفت همانا نوع دیگری از جهل است»، «راه فضیلت از رذیلت می‌گذرد»، «سطحی بودن یکی از انواع مهم ژرف‌بودن است»، «فاصله عشق و نفرت به اندازه یک تار موست.»می‌دانیم که در بین سخنان ژرف اندیشمندان بزرگ، گاه جملاتی یافت می‌شوند که ظاهری ناسازه‌ای (paradoxical)دارند ولی تامل در اینگونه جملات مشخص می‌کند که بر خلاف ظاهرشان از حقیقتی ژرف حکایت می‌کنند.

اکنون فرض کنید اتفاقا یکی از کسانی که مجبورید در هفته چند ساعتی را با او بگذرانید (مثلا دوست یا استاد یا یکی از نزدیکانتان) بسیار علاقه‌مند باشد که او را اندیشمندی ژرف بدانند. در این صورت کاملا این استعداد را پیدا می‌کند که قضیه را بر عکس ببیند. یعنی گمان کند برای ژرف‌گویی شرط لازم و کافی این است که نخست چند واژه مهم دست و پا کند، سپس متضاد آنها را نیز پیدا کند (ترجیحا به گونه‌ای که با واژه‌های مهم اصلی ترکیبی آهنگین بسازند!) و آنگاه جفت- واژه‌های به دست آمده را با زور در جملاتی کوتاه جای دهد.

حال اگر شما شخص بد اقبالی باشید و آن دوست، استاد یا خویشاوندتان عمری پیدا کند تا قاعده طلایی‌اش را به کار بندد، مجبورید گهگاه شنیدن جملاتی مثل چهارجمله ژرف‌نمای فوق را تحمل کنید. این در حالی است که اندیشمندان به راستی ژرف نگر فقط گاهی اوقات (شاید یک بار در طول عمرشان) چنین جملاتی را می‌گویند یا می‌نویسند و ناسازه‌ای بودن سخنانشان نیز بسیاری اوقات صرفا بر حسب تصادف است.

نوع دیگر ژرف نمایی نیز به نحو مشابه و زمانی پیش می‌آید که تصور شود در پس هر سخن پیش پا افتاده و بدیهی‌ای می‌توان به‌دنبال معنایی عمیق گشت. حاصل این نوع دوم از ژرف نمایی جملاتی است نظیر«پیر‌ها هم روزی جوان بوده‌اند»، «همه ما هنگام تولد کودکیم»، «آدم بزرگ‌ها همیشه با هم مهربان نیستند» و «آسان می‌توان در دفترچه تلفن دیگران جایی داشت، اما به سختی می‌توان در دل کسی جای گرفت!» (این آخری از افاضات گویندگان یکی از شبکه‌های رادیویی خودمان است). البته شکی نیست که می‌توان صد فقره از جملات اینچنینی را جمع کرد و به هر کدام از آنها یک صفحه اختصاص داد و کتابی صد صفحه‌ای نوشت و با انتخاب عنوانی فریبنده آن را به مخاطب ساده لوح قالب کرد، ولی بعید است که چنین شاهکاری، جز برای برخی مجریان رادیو و تلویزیون، برای کس دیگری مفید باشد.

علاوه بر سه مفهوم مغالطه موافق بد، آرزویی اندیشی و ژرف نمایی می‌توان به مفاهیمی چون توریه گویی (economy with the truth)، به معنای فریب مخاطب به وسیله بیان بخشی از حقیقت، مغالطه «تحقیق نشان داده است» (research has shown that)، به معنای ارجاع نادقیق به تحقیق‌های علمی برای افزایش قدرت اقناع‌کنندگی یک استدلال و مغالطه سقراطی (Socratic‌ fallacy)، به معنای منوط کردن کاربرد واژه‌ها به ارائه تعریف دقیق از آنها و بسیاری مفاهیم دیگر، به‌عنوان مفاهیم سلبی سنجشگرانه اندیشی اشاره کرد.

کد خبر 62597

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز